کد مطلب:41726 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:167
حضرت از من نپرسید كه چند درهم است و من نیز چیزی نگفتم. سپس د بلال را صدا زد و مشتی از آن درهمها را به او داد و فرمود: با این پول برای فاطمه عطریات تهیه كن. بعد با هر دو دست خود مشتی را برگرفتو به ابوبكر داد و فرمود: از لباس و اثاث منزل آنچه مورد نیاز است خریداری كن. عمار یاسر و تنی چند از اصحاب را هم همراه او روانه كرد. آنها وارد بازار شدند و هر یك چیزی زا می پسندید و ضروری می دانست، به ابوبكر نشان می داد و با موافقت او می خرید. از چیزهایی كه آن روز خریدند: پیراهنی به بهای هفت درهم و جارقدی به چهار درهم، قطیفه مشكی بافت خیبر، تخت خوابی بافته از برگ خرما. دو تشك كه از كتان مصری رویه شده بود كه یكی از لیف خرما و دیگری را از پشم گوسفند پر كرده بودند. چهار بالش از چرم طائف كه از علف اذخر (گیاه مخصوصی است در مكه) پر شده بود. و پرده ای پبشمین و یك قطعه حصیر، بافت هجر (مركز بحرین آن زمان) و آسیاب دستی و كاسه ای برای دوشیدن شیر و مشمی برای آب و ابریقی قیر اندود و سبویی بزرگ و سیز رنگ و تعدادی كوزه گلی. اشیاء خریداری شده را نزد رسول الله (ص) آوردند. حضرت همین طور كه جهاز [صفحه 197] دخترش را می دید و آن ها را بررسی و ورنداز می نمود گفت: خدا به اهل بیت بركت دهد. قال علی (ع):... قال رسول الله (ص) قم فبع الدرع، فقمت فبعته و اخذت الثمن و دخلت علی رسول الله (ص) فسكبت الدرهم فی ححره فلم یسالنی كم هی؟ و لا انا اخبرته ثم قبض قبضه و دعا بلالا فاعطاه فقال: ابتعغ لفاطمه طیبا، ثم قبض رسول الله (ص) من الدراهم بكلتا یدیه فاعطاه ابابكر و قال: ابتع لفاطمه ما یصلحها من ثیاب و اثاث البیت و اردفه بعمار بن یاسر و بعده من اصحابه. فحضروا السوق فكانوا یعترضون الشی مما یصلح فلا یشترونه حتی یعرضوه علی ابی بكر فان استصلحه اشتروه. فكان مما اشتروه: قمیص بسبعه دراهم و خمار باربعه دراهم و قطیفه سودا خیبریه و سریر مزمل بشریط و فراشین من خیش مصر حشو احدهما لیف و حشو الاخر من صوف و اربع مرافق من ادم الطائف حشوها اذخر و ستر من صوف و حصیر هجری و رحی للید و مخضب من نحاس و سقا من ادم و قعب للبن و شن للما و مطهره مزفته و جره خضرا و كیزان خزف. حتی اذا استكمل الشرا حمل ابوبكر بعض المتاع و حمل اصحاب رسول الله (ص) الذین كانوا معه الباقی فلما عرض المتاع علی رسول الله (ص) جعل یقلبه بیده و یقول: بارك الله الاهل البیت.[1] . [صفحه 198]
... من برخاستم و زره را فروختم و پول آن را به خدمت آوردم و در دامنش ریختم.
صفحه 197، 198.